معنای زندگی

life.meaning

معنای زندگی

life.meaning

مشخصات حیات معقول - 6

هنر برای حیات معقول

 

 

هنر در خدمت انسانیت  

عده ای معتقدند که هنر فی نفسه مطلوب است. زیرا هنر کاشف از نبوغ هنرمند می کند و هیچ قانون و ملاکی نباید هنر را که ابرازکننده شخصیت و نبوغ هنرمند است، محدود کند. اگر برای هنر حد و مرزی قایل شویم، جلوی نبوغ هنرمند را گرفته ایم. زیرا به هنرمند ارتباطی ندارد که اثر وی چه تاثیری بر دیگران خواهد گذاشت. هم چنین، نمی توان جلوی خلاقیت و نبوغ هنرمند را به خاطر سود و زیان دیگران گرفت. 

 آن چه که برای طرفداران این نظریه مطرح است، «جالب بودن» است نه حقیقت.  

این که یک اثر هنری جالب باشد، کافی است، خواه برای دیگران مفید باشد یا مضر. جالب بودن فی نفسه مطلوب است

.

هنر باید برای انسان باشد. «هنر انسانی برای انسان» یا «هنر برای انسان درحیات معقول» مطرح است. با این بیان، صرفا پذیرش و عدم پذیرش جامعه مطرح نیست. ممکن است جامعه ای یک اثر هنری را بپذیرد و جامعه دیگر آن را نپذیرد، ملاک نباید جامعه باشد، بلکه باید رشد و کمال انسان باشد و بس. اگر درون هنرمند تصفیه نشده باشد، اثر هنری وی ممکن است برای جان انسان ها نه تنها مفید نباشد، بلکه مضر هم باشد. هر هنرمندی مطابق با دریافت های ذهنی و تمایلات درونی خود، به خلق یک اثر هنری می پردازد. هنر انسانی برای انسان، به معنای سانسور هنر نیست، بلکه به معنای حمایت از حیات معقول انسان هاست

نظرات 6 + ارسال نظر
شهاب پنج‌شنبه 13 تیر 1392 ساعت 18:44

صور خیال زیبایی را تصویر کردی و جدای از محتوا از قالبش لذت فراوان بردم ، ولی در واقع محتوای مورد سوال سر جایش باقی است ، من هم گفتم که در پی ایجاد "تغییر" در دیگران نیستم که نیستم ! شما می خواهی سبک بحث را به شکلی که "معتقد" هستی باید باشد بکشانی و بدیهی است که من خود را ملزم به رعایت سبک و سیاق شما ندانم ، همین پافشاری به این سبک از بحث ، خود ایرادی است که من بر طرز اندیشه ی شما می گیرم که اگر مایل به اصلاح باشی بسم الله ...

بسم الله ...

ولی کمی صبر کن
خودم خبرت میکنم
این روزها خیلی خیلی خیلی سرم شلوغه
این مینی تب و آمار و وب و .... هم شده ... !

شهاب پنج‌شنبه 13 تیر 1392 ساعت 15:48

نیت خوانی با دیدن ریشه ی اندیشه ها تفاوت دارد ، لازم نیست همه چیز را به صورت جزئی بیان کنیم یکی از امتیازهای اندیشه ورزی در پیش بینی و درک پنهانی های عقیده است .
موفق باشی بهزاد جان

یکی از راه های پیشرفت هر تمدنی زبان-گفتگوی شفاف - و نوشتن است.
آنچه که مانع سوءتفاهم ها میشود، نداشتن این تصور غلط از خود است که میتوانیم عمق اندیشه ی دیگران را ببینم و اصولا اصلا نباید ببینیم. حتی اگر فرضا قابل مشاهده باشد.
پیش داوری از خصلتهای بسیاری از ایرانی هایی است که برای انسانها مرزهای تفکری قائل هستند و با چند کلمه از هر کس او را اهل یکی از شهرهای های تفکری خود میدانند که خود آن عالم را ساخته و مرزهایش را کشیده اند.
ادعای داشتن این توانایی که میتوانیم با یک نظر یا چند تا مصاحبه عمق اعتقادات طرف مقابل را به شکل 100% صحیح متوجه شویم یکی از سدهای تفکر و تعامل بین ما ایرانی ها شده است.
فرهنگ غلط ما عادت به زدن مهر دارد. مهرهایی از جنس سیاست یا مهرهایی از جنس فرهنگ یا مهرهایی از جنس مسلک تفکری و متاسفانه همه خود را در این «هنر تمدن خراب کن» استاد میدانند.
یکی از کارهایی که دورهایی چون «فلسفه برای کودک» با آدم میکند کُشتن همین عادتهای بد تفکر است. پیش ادوری را از بین میبرد. عادت زدن مهرهای من در آوردی به دیگران را از بین میبرد. انسان را عادت به شفاف صحبت کردن مینماید و هیچگاه اجازه نمیدهد پیش بینی کنید و درک پنهانی داشته باشید و نه تنها این را امتیاز اندیشه ورزی نمیداند بلکه آنرا مانع پیشرفت و یکی از مشخصات جهل ورزی میداند.

ما مشخصاتی در فرهنگ تفکری خود داریم که جز منع از ادامه تفکر کار دیگری نکرده. همانطور که همینجا هم همان مشخصات ما را از گفتگوی عقلانی ممانعت نمود.

شاید همین پیش داوری ها و درک پنهانی و پیش بینی ها بود که ملاصدار و سهروردی و گالیله و ... را چنان کرد که تاریخ نوشته است.
پس از تاریخ یاد بگیریم که:
درک پنهانی نکنیم
پیش بینی - پیش داوری - یا هر «پیش» دیگری را ترک کنیم.
امتیاز تفکر را در شفاف کردن عقاید، ایجاد گفتگوهای سازنده و بیان منصفانه ببینیم.
آنقدر خود را بالا نبینیم که فکر کنیم میتوانیم از آسمان تفکر خود به حیاط تفکر دیگران نگاه کنیم و حتی تشخیص دهیم ماهی های حوض او نر هستند یا ماده. بله چون بزرگان تاریخ برای ورود به حیاط تفکر همدیگر به دم در منزل او برویم و با یک دسته گل و لبخندی، پر از با هم بودن و اندیشیدن زنگ خانه ی آنها بزنیم و هر گاه صاحب خانه اجازه داد با رویی گشاده در ایوان حیاط ش بنشینیم و در حالی که از انگورهای حیاط تفکر میچینیم و میخوریم و لذت میبریم، با او درباره تفکرش صحبت کنیم.

خلاصه ای از آنچه شد تا اینجا:
من نظر علامه جعفری را در مورد هنر بیان کردم
دوست عزیزم از من خواست برخی از کلمات بکار برده در آن متن را تعریف کنم.
من برای بیان آنها مهلت خواستم و پیشنهاد دادم نظر خود علامه جعفری را هم در مورد آن کلمات پیدا کنم و در آخر به عنوان یک عادت تفکری سعی کردم اخلاق را هم رعایت کرده و در مورد غرور جوانی هم چیزی نوشتم.
و بیان من در مورد غرور جوابی شد حاشیه ای که ما را از متن گفتگو فاصله انداخت. و هنوز هم وارد آن نشدیم.
و گفتگوی ما رفــــــــــت در کوچه ای دیگر و در نهایت دوست گل من شروع کرد به درک پنهانی !!!
و هنوز هم ما شروع نکردیم ! ! ! !

حالا اگر ممکن است از آنچه شما از من درک کرده اید کمی سخن بگویید
و اگر بفرمایید چگونه به آن رسیده اید خیلی بهتر میشود
مسلما در صورت داشتن عادتهای بد تفکری خود را اصلاح میکنم و این اصلاح را و توانایی تغییر عقیده به سمتی معقولتر را یک توانایی در اندیشیدن میدانم.

و در پایان به کسی غیر از شهاب جان باید بگویم که فکر نکنید ما با هم رقیب غیر رفیق هستیم.
شهاب جز 10 دوست اول من در زندگی است.
مخلص شهاب خان

شهاب پنج‌شنبه 13 تیر 1392 ساعت 12:05

جدل می کنی برادر من ، بیخیال !
اگر بنا باشه به جای بیان کردن دیدگاه های خودت تلاش کنی کلمه به کلمه نقیض حرف های من رو دربیاری اینکه نشد کار ! من می دانم که منظورم را واضح بیان کردم حالا اگر شما قصد پافشاری کردن روی عقیده ای خاص رو داری به دنبال دلیل آن هم نخواهم بود ، فکر فکر خودت است و زندگی زندگی خودت ، خلاصه هم دغدغه نیستیم و من هم انتظار یا نیاز به تایید شدن از جانب هیچ کسی از جمله شما رو ندارم ، صرفا به دنبال هم دغدغه ای هایم می گردم که شمار بسیاری از آن ها را هم یافته ام . به قول دخترکان لوس همون دوست معمولی باشیم بهتره

من آنچه که می اندیشم را گفته ام.
نمیدانم از چه سخن میگویی؟
من اصلا نمیخواهم حرف خودم را به کرسی بنشانم و یا جدل کنم.
من که هنوز نظر خودم را بیان نکرده ام!!!
همانطور که در اولین پاسخ به شما عرض کردم برای دادن پاسخ نیاز به زمان دارم. هم از آن جهت که این روزها سرم شلوغ است و هم از آن جهت که میخواهم حرفم دقیق باشد.

شما از نظر این حقیر شش اشکال بزرگ دارید.
اول اینکه نیت خوانی میکنید. مثلا میفرمایید من قصد پافشاری روی عقیده ای خاص را دارم!!! در حالی که من هنوز عقیده ام را بیان نکرده ام تا چه رسد به پایی که بخواهد آن را بفشارد. یا مثلا اینکه من میخواهم کسی را بت کنم!!! بت-ینگیی آیا شما در وبلاگ دیدید؟

دوم اینکه فکر میکنید من در حال مبارزه یا کلکل با شما هستم. در حالی تو دوست من هستی و من صرفا در حال گفتگو هستم و نه بحث و از حضورت و گفتگو با تو لدت میبرم. ممکن است در بحث کردن جدل وجود داشته باشد اما اساسا گفتگو جدل بردار نیست.

سوم اینکه شما هر دفعه تمام عقاید را از اول بهم میزنید و باید برای هر مساله کتاب گفتگوی فلسفی-مان را از اول ورق بزنیم. در حالی بهتر است اول اصولی را قبول کنیم و یک «ایسمی» به خود بدهیم بعد به گفتگو بپردازیم. مثلا من از رئالیسم خوشم میاید.

اشکال چهارم این است که من دوست دارم با همان منطقی که هندسه را آموخته ام فلسفه را پیش ببریم. با بدیهیات شروع میکنم و جلو میروم. نمیدانم اما فکر میکنم علاقه ای به این سبک ندارید.

پنجم اینکه من هنوز از دغدغه شما مطلع نشدم. ممکن است به شکلی غیر محسوس در پیامهایتان وجود داشته باشد اما بهتر است واضح بیان فرمایید تا آن وقت متوجه شویم هم دغدغه هستیم یا نه.

ششم آنکه شما نسبت به من پیشفوض دارید و با آن جلو میروید.
وجود پیشفوض به گفتگوی ما جهت نامناسبی میدهد.

به هر حال من همیشه از حضور تو خوشحال میشم
شهاب جون

شهاب چهارشنبه 12 تیر 1392 ساعت 13:08

اینکه مردم چی "فکر" می کنند خودش جای بسی خوشحالیست ! فکر کردن اصولی هم عبارت مبهمی است ، چون هر گروهی ادعا می کنند منش و روش خودشان اصولی است ، بله خودم می تونم جواب بدم ولی جواب من مساوی با جواب های شما نیست و منظور من از پرسیدن شنیدن جواب های شما و ادامه ی بحث بر مبنای اون ها بود البته اگر از بحث و جستجو برای درک حقایق از پیش تعریف نشده باور داری ، و آخر کلام اینکه هیچ کس رو نباید بت کرد ، مطمئن باش علامه جعفری هم اگر امروز بود از این حرکت استقبال می کرد و نقد سخنانش رو ترجیح می داد به اینکه صرفا به عنوان تابلویی ایستا باهاشون برخورد بشه .

اصولی فکر نکردن یعنی منطق فکری نداشتن. ممکن است دو نفر دارای دو منطق متفاوت باشند، اما همینکه منطق دارند کافی است.مثالی برای اصولی فکر نکردن.
*************************
از آنجایی که چوب خشک کنار اکسیژن و کمی بنزین و شعله به خوبی میسوزد، بنابراین وزن رباعی «لاحول و لاقوة الّابالله» است !!
*************************
به این میگویند تفکر غیر اصولی.البته خیلی اغراق شد. معمولا خیلی رقیقتر از این میشود.بنظر من خیلی هم نباید اینطور فکر کرد که هر کسی برای خود منطقی دارد. به نظر من بسیاری اصلا فکر نمیکنند که باید "فکرشان" اصول هم داشته باشد. صرفا میخواهند با حرفهایشان آنچه اعتقاد دارند را القاء کنند.حالا اینکه خود چطور به آن اعتقاد رسیده اند هم، خودش شَبَهی است !!!
////
مسلما جواب تو با من فرق خواهد کرد. اتفاقا میخواستم منم همین را ببینم. میخواستم ببینم تفاوت در تعاریف در نتیجه ی نهایی یک ایده، که مثلا اینجا «هنر» باشد، چه اثری دارد. اگه تمایل نداری جواب نده.
////
عبارت «درک حقایق از پیش تعریف نشده» برای من خیلی واضح نیست. اما اگر منظورت این است که باید در مورد پدیده ای بدون اینکه اجزای آن و مقدمات آن تعریف شود بحث کنیم- نه- من قبول ندارم.همیشه یک سری اصول داریم که در مرحله اول باید روی آنها بحث کرد و بر اساس آن به نتیجه رسید. حال آنکه آن نتیجه، یک نتیجه عقلانی از همان اصول قبلی است یا نه هم میشود در موردش گفتگو کرد.
////
من علامه جععفری را بت نکردم. عیبی هم نمیبینم تفکراتش را نقد کنم یا کنیم. اتفاقا مقصود من از همان پیشنهادی که گفتم تو هم اصول خودت را بگو این بود که با تعریف تو، نظر علامه جعفری را نقد کنیم.اینکه میبینی من فقط حرفهای علامه جعفری را بیان میکنم دو دلیل دارد.اولا ایشان جزء اولین کسانی بودند که در این زمینه ها (مشکلات کنونی) تفکر نموده اند و هنوز هم کم سراق دارم مثل ایشان. و همینطور کمتر وبلاگی هم هست که به ایشان پرداخته. مثلا اگر نگاه کنی در مورد علامه حسن زاده وبلاگ بسیار است و یا دیگر بزرگان. اما من در مورد علامه جعفری وبلاگ و سایت کم دیدم.دوما من در حال حاضر در حال بیان مشخصات حیات معقول از نظر ایشان هستم و این کار فکر میکنم تا قسمت 12ام هم پیش برود، شاید هم بیشتر. اما در آینده سخن و نظر بزرگان دیگر را هم در وبلاگ قرار خواهم داد.

متشکرم شهاب جان که نظرهای اینچنینی میگذاری.
به امید دیدار مجدد

شهاب چهارشنبه 12 تیر 1392 ساعت 10:17

تفکر کردن ربطی به غرور جوانی نداره !

آخه وقتی فکرهای خودت رو به مردم میگی ملت فکر میکنن داری اظهار فضل میکنی. در حالی که واقعش این نیست و تو هم میدونی.
در جامعه ای که مردم عادت به فکر کردن (به شکل اصولی) ندارن، از این اتفاقات در اون زیاد پیش میاد.

راستی! خودت میتونی به سوالهای خودت جواب بدی؟
فکر میکنی با جوابهای تو میشه به حرفهای علامه جعفری نقد وارد کرد؟

شهاب چهارشنبه 12 تیر 1392 ساعت 01:09

سلام
بر اساس این متن چند تا سوال می پرسم که شیوه ی تحلیلشون توسط شما برام مهم خواهد بود :
1 - تعریف هنر
2 - تعریف نبوغ
3 - تعریف ملاک و معیار
4 - تعریف شخصیت و در واقع هویت
5 - ملاک اینکه بگوییم چیزی روی کسی اثر خوب یا بد گذاشته
6 - تعریف حقیقت (مطابقت با چه واقعی ؟ با چه روشی ؟ )
7 - ملاک رشد و کمال انسان و "روش" تشخیص آن
8 - تصفیه شدن اساسا چه مبنایی دارد ، آیا می توان اثبات کرد که به قول نیچه "مصنوعی" نیست ؟!

بدیهی است که در جستجوی جواب نباید به فرض های ذهنی و لو "مشترک" رجوع کرد ، ساحت بحث علمی است و همه چیز باید ملموس مطرح شود .

سلام بر شهاب جونِ «ساحت علمی» گرا

اولا اینا حرفهای علامه جعفری ست

دوما من کسی نیستم که بخوام از خودم جوابشو بدم. البته اگر هم بخوام بدم به همین زودی ها نمیدم. و ممکنه یک لینک جدا براش بذارم. برای اینکار کمی وقت برای فکر کردن لازم دارم تا آنچه تا حالا بهش رسیدم رو بتونم در یک قالب بیان کنم.

من فکر میکنم نظر هر کسی رو باید با واژه های خودش بررسی کرد.
بنابراین من سعی میکنم انچه شما خواستید رو از کتابهای علامه پیدا کنم و بهت بگم.
اگرم غرور جوانی ما رو گرفت کمی هم خودم برات جواب میفرستم.

مخلص شهاب جون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.