معنای زندگی

life.meaning

معنای زندگی

life.meaning

شربت و گلوله

شربت و گلوله

چرا امام ظهور نمی کنند؟

من چه عیبهایی دارم؟  

 

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

روز عید نیمه شعبان در خیابانها بودم. بدنبال جایی که بروم آنجا.

امامزاده شهرمان را انتخاب کردم. از آن مکان های دنج شهرمان است.

در مسیری که میرفتم علاوه بر ترافیکی که علتش بخش شربت بود، دیدن خیابانهایی پر از لیوانهای یک بار مصرف، جلد شکلاتها و از این دست چیزها خیلی ناراحتم کرد.

حیاط امام زاده پر شده بود از این زباله ها. احساس بسیار بدی داشتم. داخل امامزاده هم که نشسته بودم چند جوان و نوجوان، در گیر و دار پخش همین قسم خوراکی ها کارشان به دعوا و ناسزا کشیده شد!

آی آقایان محترم که ایمان آورده اید

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ

وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ

«آیه 2 سوره مبارکه حجرات» 

ایشان چه انتظاری از من دارند؟ به در خانه رسیده ام. خودمم نفهمیدم چجوری!  

اینجا حرم مطهر است! برای کیک دعوا میکنید؟

قبل از آن هم چند تا بچه که فقر اقتصادی و غذایی و فرهنگی از سر و کول آنها بالا میرفت را یک مرد (یا شاید هم نامرد) از مکان برگزاری جشن بیرون کرد. چون آنها طمع کردند چند تا کیک یا آبمیوه اضافه بردارند. خب چه میشود مگر؟ چند تا اضافه به آنها بدهید. چه میشود؟ برنامه مجلسات بهم میخورد! شان مجلس پایین میاید؟ بگذارید آنها بگویند نیمه شعبان شد و یک دل سیر کیک و آبمیوه خوردیم. تا آخر تابستانمان هم ذخیره کردیم. من آن را بخورم یا نخورم چه فرقی میکند؟ آن کودک چه تقصیری دارد؟ وقتی از حداقلهای آموزشی بهره ای نبرده. حالا در این لحظه از او انتظار رفتار مودبانه را دارید؟ دوست دارید خدا هم با شما با همین انتظارات رفتار کند؟

آهای آقایی که سن و سالی از شما گذشته هنوز مردمک چشمت به دنبال خوراکی است؟ وقتی از این نذری ها می آورند مردمکشان مثل رادار آن را تعقیب میکند. سربازهای ما را باش!

خلاصه

من با کلی ناراحتی از امام زاده بیرون رفتم.

در حال برگشت به فکر فرو رفتم. (در حالی که رانندگی میکردم و این کار خطرناکی است. شما نکنید!!!) با خودم هم میخندیدم و هم ناراحت و هم نگران.

در خیالاتم میگفتم :

از آن کودکان که انتظاری نیست . اما اگر همین روزها امام ظهور کنند و قیام را شروع نمایند فکر میکنم دشمن ایشان به گلوله احتیاط ندارد. فقط لازم است کمی آن طرفتر شربت و کیک پخش کنند. همه به آن سمت هجوم میبریم و امام را تنها میگذاریم! آنها را هم که نیامده اند و کمی ارادت دارند را هم با یک چلو شیشلیگ گوسفندی یا حلیم بوقلمو. میمانند چند نفر. برای آنها خبر میبرند که سکه و دلار در حال گران شدن است بروید بخرید تا بعدا از سودش برای قیام امام خرج کنید.

آنگاه خدا میماند و امام قائم آل محمد تنها

با خودم گفتم که باید کمی بیشتر فکر کنم

به اینکه چرا امام اکنون ظهور نمیکنند؟

من چه عیبهایی دارم؟

در همین فکرها وخیالات بودم که دیدم 

به در خانه رسیده ام. خودمم نفهمیدم چجوری!

 

نظرات 3 + ارسال نظر
هوای تازه جمعه 7 تیر 1392 ساعت 20:36

فضای سنگینی دارد این عصر جمعه هم.حس بدی است حس اینکه جمعه به پایان رسید و او نیامد.

آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

خدا توفیق خواندن زیارت آل یاسین را در غروب هر روز، مخصوصا جمعه قسمت ما فرماید.

سنگ صبور پنج‌شنبه 6 تیر 1392 ساعت 23:03 http://0837tanha.blogsky.com

سلام تشکر که سر زدید
مطالبتون قشنگ بودن.
بازم لطف کنید وبیاید.

خواهش میکنم.
چشم. ان شاء الله خدمت میرسم.

خیلی خوشحال شدم تشریف آوردید.

هوای تازه چهارشنبه 5 تیر 1392 ساعت 19:24

اینجا هم خوبه.مبارکه...

سلام
خوش آمدید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.